از این زمان به بعد مسلمانان در کنار ترجمه ی کتاب های فلسفی، آثار مستقلی نیز در فلسفه پدید آوردند. نخستین مسلمانی که با عنوان فیلسوف شناخته شد، کندی بود. پس از او فلسفه در میان مسلمانان رو به رشد نهاد؛ تا جایی که فارابی را دانشمندی هم طراز ارسطو دانستند و او را « معلم ثانی» خواندند؛ زیرا ارسطو به عنوان « معلم اول» شهرت یافته بود. در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم، فلسفه با ابن سینا به اوج خود رسید.

1. زمینه های عقل گرایی در سخنان ائمه علیهم السلام

بی شک نقطه ی آغاز توجه مسلمانان به علوم عقلی و، دستور قرآن به تأمل، تفکر و اندیشیدن است. خدای متعالی در بسیاری از آیات قرآن به مسلمانان دستور می دهد که در آفرینش آسمان، زمین، موجودات هستی، انسان و احوال گذشتگان، تفکر و تدبر کنند. (1)
بعد از قرآن، سخنان ائمه علیهم السلام یکی از مهم ترین عوامل توجه مسلمانان به علوم عقلی است. در احادیث ایشان، عقل بالاترین آفریده و مخلوق خدا شمرده شده است. در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: « وقتی که خدای متعالی عقل را آفرید، با او سخن گفت و به او فرمود: پیش بیا. پس پیش آمد. آن گاه فرمود: برگرد. برگشت. در این هنگام فرمود: به عزت و جلالم سوگند مخلوقی محبوب تر از تو نیافریدم و تو را آن گونه که دوست داشتم، کامل کردم. بدان که با تو امر می کنم و با تو نهی می نمایم و با تو عقاب می کنم و با تو ثواب می دهم».
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: « خدای متعالی میان بندگانش چیزی بهتر از عقل تقسیم نکرده است. خواب عاقل، بهتر از بیداری جاهل است. نشستن عاقل بهتر از برخاستن جاهل است. خدا پیامبری را مبعوث نکرده، مگر اینکه عقل او را کامل کرده است، و عقل هر پیامبری بیشتر از عقول جمیع امتش بوده...». (2)
در بسیاری از احادیث امامان شیعه علیهم السلام همواره نوعی اتحاد میان عقل و دین به چشم می خورد؛ مانند این احادیث:
« هر کس عقل داشته باشد،‌ دین دارد و هر کس دین داشته باشد، وارد بهشت می شود»؛ (3)
« عقل چیزی است که خدا با آن عبادت می شود و بهشت به دست می آید»؛ (4)
« خدای متعالی بر مردم دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت آشکار، پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت باطی عقل است»؛ (5)
« خدای متعالی پیامبران را بر بندگانش نفرستاده است، مگر برای اینکه درباره ی خدا تعقل و اندیشه کنند. پس آنان بهترند که معترفتشان بهتر باشد و عاقل ترین آنها داناترینشان به کار خدا هستند، و آنان که عقلشان کامل است، در دنیا و آخرت بالاترین درجه را دارند»؛ (6)
« عاقل کسی است که حلال، او را از شکر باز ندارد، و حرام از صبر»؛ (7)
« حجت خدا بر بندگان پیامبر است، و حجت میان مردم و خدا عقل است»؛ (8)
« وقتی که از حسن حال و خوبی شخصی خبردار شدید، به عقل او بنگرید که چگونه است؛ زیرا هر کس به واسطه ی عقل پاداش داده می شود»؛ (9)
« در حساب روز قیامت، خدای متعالی اعمال بندگان را به اندازه ی عقلی که در دنیا به آنها داده، بررسی می کند». (10)
همچنین عقل، سرچشمه ی صفات نیک به شمار آمده و همه ی آن صفات از شاخه های عقل و زیرمجموعه ی آن، و عقل نیز در مقام فرماندهی و آنها در مقام سربازان عقل به شمار آمده اند. در حدیثی از امیرمؤمنان علیه السلام آمده است:
جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: ای آدم من تو را میان سه چیز مخیر قرار می دهم؛ یکی را برگزین و دو دیگر را رها کن. آدم پرسید: ای جبرئیل؛ آن سه چیز چیستند؟ جبرئیل گفت: عقل، حیا و دین. در این هنگام آدم گفت: من عقل را برگزیدم. پس جبرئیل به حیا و دین فرمود: برگردید و او را رها کنید. آن دو گفتند: به ما دستور داده شده که پیوسته همراه عقل باشیم. (11)
مسلمانان پس از آشنا شدن با فلسفه ی یونان، فلسفه را با همان حکمتی که در کلام پیشوایان اسلام آمده بود، تطبیق دادند و آن را دانش راستین، معنا کردند؛ پس منظور از حکمت در عربی، همان فلسفه است و از این رو فیلسوف را حکیم گفته اند. (12)
علاوه بر این، در گفت و گوها و مناظره های امامان با مخالفان، از قواعد عقلی و فلسفی، چون محال بودن دور و تسلسل و اجتماع نقیضین سخن به میان آمده است. یکی از آن اصول عقلی، وجوب دفع خطر محتمل است که ائمه علیهم السلام با استناد به آن، لزوم مشی موحدانه را به اثبات می رساندند و منکران را بیش از پیش در روش خودشان مردد می کردند. در این زمینه به نقل دو گفت و گو از امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام بسنده می کنیم.
مرحوم طبرسی روایت کرده که، امام صادق علیه السلام به ابن ابی العوجا فرمود: « اگر عاقبت کار چنان که شما می گویید، باشد - که این گونه نیست - هم ما نجات یافته ایم و هم شما؛ اما اگر آن گونه باشد که ما می گوییم - که آن گونه نیز هست - ما نجات می یابیم و شما هلاک می شوید». (13)
همچنین مرحوم صدوق از محمد بن عبدالله خراسانی، خادم امام رضا علیه السلام، نقل کرده که مردی از زنادقه خدمت آن حضرت وارد شد؛ در حالی که نزد ایشان جماعتی نشسته بودند. در این هنگام امام رضا علیه السلام به او فرمود: « آیا نمی بینی که اگر سخن شما صحیح باشد - که صحیح نیست - ما و شما مساوی هستیم و نماز خواندن ما، روزه گرفتن ما، زکات دادن ما و اقرار به وجود خداوند، ضرری به ما نمی زند»، که در این هنگام مرد زندیق ساکت شد و جوابی نداد. آن گاه امام ادامه داد: « اما اگر سخن ما صحیح باشد - که صحیح است - در این هنگام شما هلاک شده اید و ما نجات یافته ایم». (14)
مرحوم کلینی مناظره ای را از امام صادق علیه السلام با زندیقی نقل می کند که مبتنی بر لزوم سنخیت میان علت و معلول است. امام علیه السلام خطاب به زندیق می فرماید: « سخن تو درباره ی اینکه آفریننده ی عالم دوتاست، مستلزم این است که یا آن دو قدیم و قوی باشند، یا هر دو ضعیف، و یا یکی قوی باشد و دیگری ضعیف؛ اگر هر دو قوی هستند، پس چرا یکی دیگری را کنار نمی زند تا عالم را به تنهایی اداره کند، و اگر گمان می کنی که یکی از آن دو قوی است و دیگری ضعیف، پس ثابت می شود که او یکی است؛ زیرا ناتوانی در دومی است. پس اگر بگویی که خالق دوتاست، آنها نمی توانند از هر جهت با هم هماهنگ باشند، و یا ناهماهنگ؛ در حالی که آفرینش را منظم و هماهنگ، و فلک را پیوسته در حرکت می یابیم و می بینیم که تدبیر یکی است، و شب و روز، و گردش خورشید و ماه و هماهنگی امور، دلالت می کنند که مدبر یکی است. علاوه بر این اگر ادعا کنی که آنان دوتا هستند، باید ملتزم شوی که میانشان فاصله ای هست که در این صورت فاصله دومین آنها می شود، که مانند آنها قدیم است و در این صورت میان آن سومی و آنها باید فاصله ای باشد که آن نیز باید مثل آنها قدیم باشد و او نیز فاصله ای دیگر را می طلبد که تا بی نهایت می رود». (15)
همچنین از امامان شیعه علیهم السلام هیچ موضع منفی ای درباره ی تعلیم و تعلم فلسفه ثبت نشده است؛ بلکه آنان همواره از کوشش های فلاسفه، با زبان ستایش سخن گفته اند؛ چنان که به کسانی که به دلایل واهی چنگ زده اند، انتقاد کرده و به دلایل سستشان پاسخ داده اند. امام صادق علیه السلام در روز چهارم املای کتاب توحید، به مفضل می گوید: « اینک به شرح آفت هایی می پردازم که گاه نادانان آنها را بهانه می گیرند و آفرینش و آفرینشگر، و هدف و تدبیر و حکمت در کار او را انکار می کنند. همچنین به بیان عقیده ی گروه معطله و اصحاب مانی می پردازم که حکمت سختی ها و مصیبت ها و مرگ و فنا را انکار کردند. همچنین به رد کسانی می پردازم که به طبیعت اعتقاد دارند و همه ی آفرینش اشیا را بالعرض و اتفاقی می پندارند. خدای اینان را بکشد! از جانب حق به کدام سوی می گریزند»؟ (16)
امام علیه السلام در ادامه، از ارسطو سخن به میان آورده، می فرماید: « ارسطاطالیس به آنان چنین پاسخ داده است: اینکه گاه بالعرض و اتفاق، چیزی به سبب دلیل های چندی پدید می آید و از راه طبیعی خود خارج می شود، به منزله ی بیرون رفتن امور از حالت طبیعی نیست و این اتفاقات نادر، همیشه و به طور دائم جاری نیستند». (17)
همچنین امام صادق علیه السلام از فلاسفه ی یونان به طور عموم سخن گفته و به مفضل فرموده است: « ای مفضل؛ بدان که نام این جهان در نزد یونانیان « قوسموس» است. این کلمه به معنای آراستگی است. کسانی که دعوی فلسفه و حکمت دارند، نامش را این گونه نهاده اند. آیا این نام گذاری جز به این دلیل است که، حساب و کتابی دقیق همراه با نظم و حکمت در آن دیدند و به اینها راضی نشدند و سرانجام جهان هستی را آراستگی و زینت نام نهادند، تا بگویند که با تمام استواری و حکمتی که در آن نهفته، در نهایت نیکویی و زیبایی نیز هست». (18)
بدین جهت شیعیان پیش از همه به مطالعه ی کتاب های فلسفی پرداختند و قبل از عصر مأمون و آغاز نهضت ترجمه، در جایگاه مترجم یا متکلم یا فیلسوف، با فلسفه در ارتباط بودند. یکی از نخستین مترجمان شیعی، محمد بن ابراهیم فزاری ( م. 156 ق) است، که بیشتر به دلیل مهارتش در علم نجوم شهرت یافته بود؛ ولی قفطی او را در میان حکمای اسلامی آورده است. (19)
بزرگان خاندان نوبخت نیز، از پیشگامان توجه به علوم عقلی و فلسفی بودند و از نخستین مترجمان به شمار می آمدند. (20) فضل بن ابی سهل نوبختی، رئیس اداره ی ترجمه در عصر هارون بود و کتاب های حکمت از زبان فارسی، زیر نظر او به عربی ترجمه می شد. (21)

2. ترتیب متکلمان در مکتب ائمه علیهم السلام

رواج مباحث کلامی و عقیدتی، یکی از مهم ترین زمینه های توجه به علوم عقلی در میان مسلمانان بوده است؛ زیرا بخشی از کلام، مباحث عقلی است. علم کلام، علمی صد در صد اسلامی است. خدای متعالی در قران به پیامبرش دستور می دهد که با مخالفان فکری، به نیکوترین روش گفت و گو کند. در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که ما از زبان هفتاد پیامبر در دین خدا مجادله می کنیم. (22) امام صادق علیه السلام در پاسخ فردی که پرسید آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مجادله می کرده است، فرمود:
در هر چه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ظن و گمان کردی، در اینکه ایشان با امر خدا مخالفت کند [ هیچ گاه] به او گمان مبر. مگر خدای متعالی [ به پیامبر] نفرموده است: و جادلهم بالتی هی احسن و قل یحییها الذی انشأها اول مره. (23) آیا می توانی گمان کنی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با امر خدا مخالفت کرده و درباره ی آنچه که خدا به او دستور داده، مجادله نکرده و از آنچه که خدا به او خبر داده، مردم را آگاه نکرده است؟ (24)
یکی از علوم امامان علیهم السلام، علم کلام است. امیرمؤمنان علیه السلام نخستین کسی بوده که در سخنانش به برخی مسائل کلامی چون توحید، صفات خدا، قضا و قدر، و جبر و اختیار پرداخته است. آن حضرت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، مهم ترین مدافع فکری و عقیدتی اسلام بود و همواره در مقابل اهل کتاب از اسلام دفاع می کرد و به پرسش ها و شبهه های آنان پاسخ می گفت.
عبدالقاهر بغدادی می گوید: نخستین متکلم اهل سنت از صحابه علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ به سبب مناظره اش با خوارخ در مسائل وعد و وعید و مناظره اش با قدریه درباره ی قضا، قدر، مشیت و استطاعت... قدریه ادعا کرده اند علی علیه السلام از آنهاست و رهبر آنان واصل بن عطا مذهبش را از محمد و عبدالله پسران علی علیه السلام گرفته است». (25) بغدادی همچنین زید بن علی و امام صادق علیه السلام را از متکلمان اهل سنت به شمار آورده و برای امام صادق علیه السلام کتاب هایی در کلام برشمرده که عبارت اند از: کتابی در رد بر قدریه؛ کتابی در رد بر خوارج؛ کتابی در رد بر خلافت؛ او همچنین کتابی با عنوان رد بر قدریه از قرآن گزارش کرده است. (26)
همچنین تعدادی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، که در شمار یاران امام علی علیه السلام به شمار می رفتند، نخستین کسانی بودند که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با استدلال هایشان از حق آن حضرت در مقابل جریان سیاسی دستگاه خلافت دفاع کردند. از جمله ی آنها، دوازده نفری بودند که درباره ی مسئله ی امامت امیرمؤمنان علیه السلام با ابوبکر مناظره کردند: خالد بن سعید، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد، عمار، بریده اسلمی، ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب و ابوایوب انصاری. (27) بعد از آنها تعدادی از اصحاب و شاگردان آن حضرت مانند صعصعة بن صوحان، میثم تمار، کمیل بن زیاد نخعی، اویس قرنی، سلیم بن قیس، حارث بن اعور همدانی، اصبغ بن نباته، ابوذر غفاری و ابن عباس، همواره در طول عمرشان از حق امیرمؤمنان علیه السلام دفاع می کردند.
اما بیشترین دوره ی رونق علم کلام، در قرن دوم، به ویژه عصر امام صادق علیه السلام بود که در اثر فضای باز سیاسی حاصل از سقوط بنی امیه و حکومت نوپای عباسیان به وجود آمده بود. آن حضرت، شاگردان برجسته ای مانند هشام بن سالم، هشام بن حکم، مؤمن طاق، فضال بن حسن و جابر بن یزید جعفی را تربیت کرد که در کلام بسیار ورزیده بودند. مناظره های این افراد با زندیقان، اهل کتاب، معتزله، مرجئه و اهل رأی و قیاس، در کتاب ها به یادگار مانده است. به نقل مرحوم کلینی در « کتاب الحجة»، امام صادق علیه السلام تعداد از اصحاب خود را متکلم خوانده است. (28) او همواره آنان را در این راه تشویق می کرد؛ چنان که وقتی هشام بن حکم ماجرای مناظره اش را با عمرو بن عبید، از بزرگان و رهبران معتزله، نقل کرد، به او فرمود: « ای هشام؛ چه کسی این را به تو آموخت»؟ هشام گفت: « یابن رسول الله؛ این گونه بر زبانم جاری شد». پس فرمود: « ای هشام؛ به خدا سوگند در صحف ابراهیم و موسی این گونه نوشته شده است». (29)
حتی امام صادق علیه السلام دستور می داد که متکلمان شیعی در حضور خودش با مخالفان مناظره کنند و بدین ترتیب و به طور عملی آنان را تعلیم می دادند. هشام بن حکم می گفت: در منا پانصد مسئله ی کلامی از امام صادق علیه السلام پرسیدم که همه را پاسخ گفت. (30) همچنین امامان شیعه علیهم السلام به تدوین رساله یا کتاب در مسائل کلامی تشویق می کردند. از هشام بن سالم نقل شده که امام کاظم علیه السلام فرمود: به هشام بن حکم بگویید: چیزی بنویسد و برای من بفرستد و در آن قدریه را رد کند. (31)
مرحوم سید حسن صدر، متکلمان شیعی را تا عصر امام سجاد در یک طبقه قرار داده و متکلمان بعدی را در چند طبقه دسته بندی کرده است. (32) تعدادی از متکلمان مشهور آن دوره عبارت اند از:
- قیس الماصر که از اصحاب و شاگردان امام سجاد علیه السلام بود و کلام را از آن حضرت آموخته بود و شاگردانی را تربیت کرده بود؛ (33)
- ابوجعفر مؤمن طاق، از اصحاب امام سجاد علیه السلام، که کلام را از آن حضرت آموخته بود و کتاب هایی نوشته بود؛ مانند إفعل لاتفعل، الاحتجاج فی امامة امیرالمؤمنین، الکلام علی الخوارج، مجالسة مع الامام ابی حنیفه و المرجئه، المعرفه، و الرد علی المعتزله؛ (34)
- حمران بن اعین، برادر زراره، که کلام را از امام سجاد علیه السلام آموخته بود؛ (35)
- هشام بن حکم که از بزرگان شیعه، بلکه از اساتید علم کلام در میان همه ی مسلمانان و فرقه های اسلامی است. او مناظرات و گفت و گوهای بسیاری با علمای فرقه های مختلف داشت و ناظر مجالس مناظره ای بود که یحیی بن خالد برمکی وزیر هارون تشکیل می داد. او به سبب داشتن کیاست، حاضر جوابی و اطلاعات عمیق، همواره مورد حسد هم عصرانش بود. (36) ابن ندیم این کتاب ها را برای او برشمرده است: کتاب الامامة، کتاب الدلالات علی حدوث الاشیاء، کتاب الرد علی الزنادقة، کتاب الرد علی اصحاب الاثنین، کتاب التوحید، کتاب الرد علی هشام الجوالیقی، کتاب الرد علی اصحاب الطبائع، کتاب الشیخ و الغلام، کتاب التدبیر، کتاب المیزان، کتاب المیدان، کتاب الرد علی من قال بامامة المفضول،‌ کتاب اختلاف الناس فی الامامة، کتاب الوصیة و الرد علی من انکرها، کتاب فی الجبر و القدر، کتاب الحکمین، کتاب الرد علی المعتزلة فی طلحه و الزبیر، کتاب القدر، کتاب الالفاظ، کتاب المعرفة، کتاب الاستطاعة، کتاب الثمانیة الابواب، کتاب الرد علی شیطان الطاق، کتاب الاخبار، کتاب یفتح، کتاب الرد علی ارسطاطالیس فی التوحید، کتاب المعتزلة؛ (37)
- یونس بن یعقوب، از اصحاب امام صادق علیه السلام، که از متکلمان ماهر و زبردست بود؛ (38)
- فضال بن حسن کوفی، از متکلمان مشهوری که همواره در مناظره هایش پیروز میدان بود. شیخ مفید بعضی از مناظرات او را با مخالفان در کتاب الفصول المختاره، آورده است. (39)
این متکلمان همگی در قرن دوم می زیستند و پیش از پایان این قرن از دنیا رفته بودند؛ اما پس از آنها هم متکلمان برجسته ای بودند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
- سکاک محمد بن خلیل بغدادی، شاگرد هشام بن حکم بود و علم کلام را از او آموخته بود؛ (40)
- ابومالک ضحاک حضرمی از بزرگان علم کلام بود و از محضر امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام علم آموخته بود. (41)
همچنین بسیاری از متکلمان شیعه، از خاندان نوبخت برخاسته اند. به گفته ی ابن ندیم آل نوبخت به تشیع معروف بوده اند. (42) از میان این خاندان، فضلای بسیاری در سه قرن برخاسته است؛ از جمله فضل بن ابی سهل بن نوبخت که در زمان هارون در رأس کتابخانه ی معروف بیت الحکمه، و از مترجمان فارسی به عربی در عصر هارون و مأمون بود؛ همچنین اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت و پسرش اسماعیل بن اسحاق و پسر دیگرش علی بن اسحاق و نواده اش ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق، که او را شیخ المتکلمین در شیعه لقب داده اند، (43) و حسن بن موسی نوبختی، خواهرزاده ی ابوسهل اسماعیل بن علی و عده ای دیگر از آنها. (44)
متکلمان از اصحاب و شاگردان امامان علیهم السلام، از توجه به فلسفه، حتی پیش از عصر مأمون که هنوز بسیاری از کتاب های فلسفی ترجمه نشده بود و بازار فلسفه رونق چندانی نداشت، غافل نبودند و گاهی در مباحث کلامی از آن بهره می جستند. نظریه های آنان به ویژه هشام بن حکم در برخی مسائل کلامی، شاهد این مطلب است. در میان آنان حتی بودند کسانی که با دیده ی نقد به فلسفه می نگریستند؛ چنان که نوشته اند هشام بن حکم به فلاسفه ایراد می گرفت و این امر خوشایند یحیی برمکی، که خود را حامی فلسفه می دانست، نبوده و سرانجام همین امر موجب جدایی میان آن دو شد و کار به جایی کشید که یحیی هارون را بر ضد او تحریک کرد. (45) هشام نیز کتابی در رد نظریه ی ارسطو در توحید نوشته که ابن ندیم (46) و نجاشی (47) به آن اشاره کرده اند.

پی نوشت ها :

1. به برخی از این آیات اشاره می کنیم: کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْأَیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ « بدین سان آیات خود را برای اندیشه وران، روشن و شیوا بیان می داریم» ( یونس، 24)؛ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ « بی گمان در این، برای اندیشه وران نشانه هایی است» ( رعد، 3)؛ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ « و این مثل ها را برای مردم می زنیم؛ باشد که اندیشه کنند» ( حشر، 21)؛ بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ « و برتو قرآن را نازل کردیم تا برای مردم، آنچه برایشان نازل شده است، روشن کنی و باشد که اندیشه کنند» ( نحل، 44)؛ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى‏ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً؛ « همان کسانی که خداوند را ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده، یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند که پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده ای» ( آل عمران، 191).
2. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ط 3، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ه‍.ق، ص 21.
3. همان، ص 11.
4. همان.
5. همان، ص 16.
6. همان.
7. همان.
8. همان، ص 25.
9. همان، ص 12.
10. همان، ص 11.
11. همان، ص 10.
12. محمد بن محمد فارابی، تحصیل السعادة، ط 1، دار مکتبة الهلال، 1995 م، ص 86.
13. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ط 3، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1421 ه‍.ق، ص 336.
14. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی ( صدوق)،‌ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ط 1، المؤتر العالمی للامام الرضا علیه السلام، مشهد، 1413 ه‍.ق، ص 301.
15. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ط 3، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388، ه‍.ق، ص 80.
16. مفضل بن عمر، توحید مفضل، ترجمه ی نجفعلی میرزایی، چ 11، مؤسسه ی انتشارات هجرت، قم، 1383 ش، ص 152. برخی از رجالیان شیعه چون ابن غضائری، مفضل بن عمر کوفی را به غلو متهم کرده اند. نجاشی نیز این تهمت را به صورت قیل مطرح کرده که نشان می دهد این مطلب را خودش قبول نداشته است. ولی شیخ مفید او را از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام و از فقهای صالح به شمار آورده و شیخ طوسی هم او را در زمره ی سفرای ممدوح آورده است. مرحوم آیت الله خویی او را از این تهمت مبرا می داند و سخن ابن غضائری را به دلیل مشکوک بودن نسبت کتابش فاقد ارزش می داند ( ر.ک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 317-330).
17. همان، ص 168.
18. همان، ص 162.
19. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، [ بی تا]، ص 381؛ یوسف بن ابراهیم قفطی، تاریخ الحکما، ترجمه ی فارسی قرن 11، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ش، ص 103.
20. یوسف بن ابراهیم قفطی، همان، ص 227.
21. قطب الدین لاهیجی، محبوب القلوب، المقالة الثانیة، ط 1، دفتر نشر میراث مکتوب تهران، 1382 ه‍.ش، ص 130.
22. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ط 2، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1421، ه‍، ص 22.
23. نحل (26)، 125.
24. یس (36)، 79.
25. عبدالقاهر بغدادی، اصول الدین،‌ دارالکتب العلمیه، بیروت، 1423 ق، ص 321.
26. همان.
27. احمد بن محمد بن خالد برقی،‌ رجال البرقی، ط 1، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1419 ه‍، ص‍ 149.
28. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ط 3، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363، ه‍.ش، ص 171.
29. محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشی، ج 2، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1404 ه‍.ق، ص 551.
30. همان.
31. همان، ص 547.
32. سید حسن صدر، الشیعة و فنون الاسلام، ط 1، مؤسسة السبطین العالمیه، قم، 1427 ه‍.ق، ص 274-278.
33. همان، ص 278.
34. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه‍.ق، ش 886، ص 325.
35. ابوغالب ذراری، رسالة ابی غالب الذراری، ط 1، مکتب الاعلام الاسلامی، 1411 ه‍.ق، ص 113.
36. محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشی، ج 2، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1404 ه‍.ق، ص 530.
37. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 250.
38. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ش 1208، ص 446.
39. محمد بن محمد بن نعمان ( شیخ مفید)، الفصول المختاره، ط 2، دارالمفید، بیروت، 1414 ه‍، ص 74.
40. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ش 889، ص 328.
41. همان، ش 546، ص 205.
42. ابن ندیم، الفهرست، ص 251.
43. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ش 68، ص 30.
44. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 251. نوبخت، منجم دربار منصور عباسی بود. روزی پسرش ابوسهل را به دربار منصور برد تا به جانشینی خود معرفی کند. منصور نامش را پرسید. گفت: « خورشید ماه طیما ذاه مابازارد باد خسرونه شاه». منصور گفت: « همه ی اینها اسم تو است»؟ گفت: « آری». منصور تبسم کرد و گفت: « پدرت چه کرده؟! اسمت را مختصر کن؛ یا همان کلمه ی طیماذ را از میان اسمت برگزین و یا من کنیه ی ابوسهل را برایت انتخاب می کنم». ابوسهل به همین کنیه راضی شد. از این رو کنیه ی بسیاری از نوبختیان ابوسهل است.
45. محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشی، ج 2، ص 530.
46. ابن ندیم، همان، ص 250.
47. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه‍، ص 433، ش 1164.

منبع مقاله : 
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول

راسخون


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: